بسته
هیچ محصولی در سبد خرید شما وجود ندارد.
جستجو

وقتی کسی درخت های چهارباغ را بشمارد

انتشارات: نشر آموت
33,000 تومان
نویسنده: فاطمه سرمشقی
+ -

چهارباغ پُر از قصه بود، قصه‌هایی که کسی جز اهالی آنها را باور نمی‌کرد، اگر به گوش غریبه‌ای می‌رسید، لب ورمی‌چید که روزگار این قصه‌ها و حکایت‌ها گذشته و آن‌قدر رفتند و آمدند تا دیگر کسی جرأت نمی‌کرد آن‌ها را برای دیگران تعریف کند. قصه‌ها حبس شدند در سینه‌ی پیرمردها و پیرزن‌هایی که دیگر حتی نوه‌هایشان هم زبان‌شان را نمی‌فهمیدند. مردم هنوز هم چهار باغ را می‌دیدند، از کنارش می‌گذشتند ولی دیگر کسی نمی‌دانست چرا آن‌سوی باغ‌های انگوری، دوازده یا سیزده درخت سپیدار روییده که هیچ کلاغی جرات ندارد روی شاخه‌هایش لانه بسازد!

هر بار که چهارباغ را می‌دیدم، سپیدارها شاخه دراز می‌کردند و من را جوری می‌کشاندند سمت خانه‌ی کوچک و خراب کنار چشمه که انگار یک نفر منتظرم است تا برایم قصه بگوید! هیچ‌وقت کسی را در آن خانه ندیدم اما هر بار صدای هلهله و کِل کشیدن و دست زدن‌هایشان گوشم را پُر می‌کرد و خیالات برم می‌داشت که شاید جایی همان اطراف عروسی است، آن‌قدر به چهارباغ رفتم، خود‌به‌خود سر از آن خانه در آوردم و کسی را ندیدم که قصه‌اش را برایم تعریف کند تا بالاخره فراموش کردم که چهارباغ روزی قصه‌ای داشته است. این رمان داستان فراموشی من و تمام اهالی روستایی است که روزی درخت‌های چهار باغ را دیده و آنها را شمرده‌اند.

 

فاطمه سرمشقی، در یکی از روزهای سرد زمستان سال ۱۳۵۷ به دنیا آمد. این که چرا کسی روز دقیق به دنیا آمدنش را به یاد ندارد، اولین داستان زندگی اوست. شاید همین داستان او را از همان آغاز به دنیای سرشار از رویا و تخیل داستان‌ها و افسانه‌ها کشاند تا به زندگی معمولی و اتفاقات عادی زندگی‌اش رنگ ببخشد. اولین داستان‌هایش را پس از ورود به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، در مجلات دانشگاهی به چاپ رساند. دوران دانشجویی هر چند باعث بزرگ شدن بیشتر دانشجویان می‌شود؛ اما به او کمک کرد تا با کودک درونش آشتی کند، او را از لابه‌لای خاطرات تلخش بیرون بکشد و برای دلجویی برایش داستان بخواند و بنویسد. برای همین هم هست که اولین کتاب کودکش در همان سال به دنیا آمدن دخترش یعنی سال ۱۳۸۶ چاپ شد. حالا او سی جلد کتاب کودک و رمان نوجوان دارد، و رمان «وقتی کسی درختهای چهارباغ را بشمرد» اولین رمان بزرگسال اوست.

نقد و بررسی خود را بنویسید Close Review Form
  • بد
  • عالی
Description

چهارباغ پُر از قصه بود، قصه‌هایی که کسی جز اهالی آنها را باور نمی‌کرد، اگر به گوش غریبه‌ای می‌رسید، لب ورمی‌چید که روزگار این قصه‌ها و حکایت‌ها گذشته و آن‌قدر رفتند و آمدند تا دیگر کسی جرأت نمی‌کرد آن‌ها را برای دیگران تعریف کند. قصه‌ها حبس شدند در سینه‌ی پیرمردها و پیرزن‌هایی که دیگر حتی نوه‌هایشان هم زبان‌شان را نمی‌فهمیدند. مردم هنوز هم چهار باغ را می‌دیدند، از کنارش می‌گذشتند ولی دیگر کسی نمی‌دانست چرا آن‌سوی باغ‌های انگوری، دوازده یا سیزده درخت سپیدار روییده که هیچ کلاغی جرات ندارد روی شاخه‌هایش لانه بسازد!

هر بار که چهارباغ را می‌دیدم، سپیدارها شاخه دراز می‌کردند و من را جوری می‌کشاندند سمت خانه‌ی کوچک و خراب کنار چشمه که انگار یک نفر منتظرم است تا برایم قصه بگوید! هیچ‌وقت کسی را در آن خانه ندیدم اما هر بار صدای هلهله و کِل کشیدن و دست زدن‌هایشان گوشم را پُر می‌کرد و خیالات برم می‌داشت که شاید جایی همان اطراف عروسی است، آن‌قدر به چهارباغ رفتم، خود‌به‌خود سر از آن خانه در آوردم و کسی را ندیدم که قصه‌اش را برایم تعریف کند تا بالاخره فراموش کردم که چهارباغ روزی قصه‌ای داشته است. این رمان داستان فراموشی من و تمام اهالی روستایی است که روزی درخت‌های چهار باغ را دیده و آنها را شمرده‌اند.

 

فاطمه سرمشقی، در یکی از روزهای سرد زمستان سال ۱۳۵۷ به دنیا آمد. این که چرا کسی روز دقیق به دنیا آمدنش را به یاد ندارد، اولین داستان زندگی اوست. شاید همین داستان او را از همان آغاز به دنیای سرشار از رویا و تخیل داستان‌ها و افسانه‌ها کشاند تا به زندگی معمولی و اتفاقات عادی زندگی‌اش رنگ ببخشد. اولین داستان‌هایش را پس از ورود به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، در مجلات دانشگاهی به چاپ رساند. دوران دانشجویی هر چند باعث بزرگ شدن بیشتر دانشجویان می‌شود؛ اما به او کمک کرد تا با کودک درونش آشتی کند، او را از لابه‌لای خاطرات تلخش بیرون بکشد و برای دلجویی برایش داستان بخواند و بنویسد. برای همین هم هست که اولین کتاب کودکش در همان سال به دنیا آمدن دخترش یعنی سال ۱۳۸۶ چاپ شد. حالا او سی جلد کتاب کودک و رمان نوجوان دارد، و رمان «وقتی کسی درختهای چهارباغ را بشمرد» اولین رمان بزرگسال اوست.

برچسب های محصول