به هر دری که زدم عشق جاودانه نبوداگر قرار جداییست، از تلاش چه سود؟ مسافریم ولی رنجراه دنیا رابه جز به لطف تغافل نمیتوان پیمود چنان عقیق یمن چشمم از جدایی، خونچنان لباس عزا صورتم ز غصه، کبود پر از فراز و نشیب است این دو روزه عمربه هر که سالم از آن بگذرد هزار درود! گذاشت سنگ اگر روزگار در راهتتو بیملاحظه بگذر درست همچون رود