دستم به دست دیگرم بود و …تنهاتر از مَنها قَدَم بودمدر فکر تو با ضلعِ سومشخص…سرگیجهیِ کُنجِ خودم بودم
باور نمیکردم پس از مُردن…چشمم پر از دور و بَرَت باشددر خود بخواب و راهیِ خود شو…دست خدا زیر سرت باشد