رمانی که شطرنج را دستمایهی رخدادهای سیاه زندگی بث میکند و به هنرمندانهترین شکل ممکن زندگی دختری نابغه اما منزوی را به تصویر میکشد؛ روایتی تکاندهنده از اعتیاد و تنهایی.مواجههی شخصیت اصلی رمان با جهان بیرونی و حتی تغییرات درونی خودش، بستری جدا از بازی شطرنج را برای مخاطب فراهم میکند که بهنوعی یادآور دورانی مهیج و شگفتانگیز است: دوران بلوغ. دورانی که همهچیز حیرتانگیز است، حتی سادهترین چیزها… داشتن یک اتاق، همراهی یک مادر و بهدستآوردن کمی پول. او هر چقدر که در مسیرش پیش میرود، مفاهیم عمیقتری را تجربه میکند… و درنهایت مواجهه و پیوندخوردن با جوهرهی زندگیاش، یعنی تنهای، تنهاییای که نهتنها به واسطهی فقدان فیزیکی آدمها، بلکه به دلیل دنبالکردن کمالگیری افراطی است.