«زیبای گمشده» داستان شهری کوچک است که در آن پنج مرد جوان به جنگ میروند و تنها یکی از آنها برمیگردد. داستان عشق دختری به پسری نومید است که در دلشکستگی با شجاعتی فراتر از تعریفهای معمول دوام میآورد. همچنین داستان مدرنی از «دیو و دلبر» است. داستانی که با آن درمییابیم کمی دیو و کمی دلبر درون همهمان وجود دارد.
«آمبروز یانگ» زیبا بود. از آن نوع آدمهای زیبایی که تصویرشان جلد رمانهای عاشقانه را میآراست و «فرن تیلور» این را خوب میدانست. او از سیزدهسالگی آنها را میخواند، اما شاید به دلیل زیبایی بسیار آمبروز، فرن هرگز فکرش را هم نمیکرد که بتواند کسی مثل آمبروز را داشته باشد، تا آنکه روزی رسید که آمبروز دیگر زیبا نبود و...