ای روح بیقرار من از رنج تن مگوبس كن دگر به ياد گذشته سخن مگوجز قلب دوست موطن ديگر نداشتيماز روزهای رفتهی دور از وطن مگوحالا كه بازگشتهای از غربت فراقبار دگر ز وحشت تنها شدن مگواز شيشههای خالى و خوشبوی خاطرهاز عطر مانده بر تن يک پيرهن مگوچون راز سر به مهر بمان و به هيچكساز خاطرات گريهی پنهان من مگو