رمان دختر آسیابان تنها سرگذشت یک زن نیست؛ بلکه سرگذشت نسل زنانی است که با همۀ شایستگیهای خود و علیرغم به دوش کشیدن بار سنگین زندگی، جامعه نه تنها سهمشان، بلکه وجودشان را نیز در طول قرنهای متمادی به رسمیت نشناخت. داستان این رمان نشانگر تفکر و چهرۀ جامعۀ اروپایی در ۱۰۰ سال گذشته است.
اِما فارست، دختر آسیابان، در فضایی زندگی میکند که نگاه حقیرانۀ جامعه، بهخصوص پدرش، به او اجازه نمیدهد که با وجود تواناییهای تحسینبرانگیزش، خود را بیرون از خط و مرزهای جنسیتی که برایش کشیده شده، ببیند و باور کند.
او در طول زندگی خود از تبعیضها و خواسته نشدنها رنج میبرد. خود را غاصب جای پسری میبیند که پدرش اشتیاق تولدش را داشت. پدری که ناکامی و بغض این نداری را با بیتوجهی، بیمهری و جفاپیشگی به اِما تسکین میدهد و تا بدانجا سقوط میکند که حاضر میشود برای به دست آوردن نوۀ پسر، با دخترِ خود و عشق او به قمار بنشیند.
اِما با وجود تمام این رنجها و موانع، با رفتارهای غلط دوران خود مبارزه میکند و شایستگیهای خود را برای وارث آسیاب بودن اثبات میکند و در نهایت خود را مییابد.
اگر بگوییم رمان آیینۀ گویای هر جامعه و زمانه است، رمان دختر آسیابان نیز چهرۀ زن را در سالهای نه چندان دور اروپا بهخوبی نمایان میکند. آنچه اروپا امروز مدعی آن است، بیشک نتیجۀ مجاهدتهای زنانی است که خود و جنس خود را باور داشتهاند... و هنوز راهی بس طولانی پیش روست.