بسته
هیچ محصولی در سبد خرید شما وجود ندارد.
جستجو

بنی آدم

انتشارات: نشر چشمه
38,000 تومان
نوشته‌ی محمود دولت آبادی
+ -
این کتاب شامل شش داستان کوتاه است که اکثرشان در دو یا سه سال اخیر نوشته‌شده‌اند و مخاطبان در آن‌ها فضاهای جدیدی از دولت‌آبادی را درک خواهند کرد. درون‌مایه‌ اکثر داستان‌ها شهری است و بعضی‌شان نیز حتی در جغرافیایی خارج از ایران اتفاق می‌افتند.
 
این داستان‌ها به ترتیب «مولی و شازده»، «اسم نیست»، «یک شبِ دیگر»، «امیلیانو حسن»، «چوب خشکِ بلوط» و «اتفاقی نمی‌افتد» نام دارند که در کنار هم کتابی ۱۰۶ صفحه‌ای را تشکیل می‌دهند.
 
محمود دولت‌آبادی بعد از انتشار رمان «سلوک» در اوایل دهه‌ ۸۰ تا به امروز کمتر توانسته بود کار داستانی منتشر کند و بیشتر آثارش در حوزه‌های خاطره نگاری، نقدهای ادبی و گزیده‌های متون کهن بوده است.
 
پشت جلد کتاب می‌خوانیم: «گفتم، همان اوّل کار گفتم که نوشتن داستان کوتاه کار من نیست. این هنر بزرگ را کافکا داشت، ولفگانگ بورشرت داشت و می‌توانست بدارد که در همان «بیرون، جلو در» جان سپرد و داغش لابد فقط به دل من یکی نیست، و پیش‌تر از او چخوف داشت که بالاخره خون قِی می‌کرد در آن اتاق سرد، و چند فقره‌ای هم رومن گاری، آن‌جا که پرندگان پرواز می‌کنند می‌روند در پرو می‌میرند. حالا شما به من بگویید کلاه و کشکول و پالتو و عصای آقای جنابان را چه کسانی از کف میدان کج و قناس جمع خواهد کرد؟ و آن اشیای ریز زینتی را چه کسانی پیدا خواهند کرد؟»
 
نقد و بررسی خود را بنویسید Close Review Form
  • بد
  • عالی
Description
این کتاب شامل شش داستان کوتاه است که اکثرشان در دو یا سه سال اخیر نوشته‌شده‌اند و مخاطبان در آن‌ها فضاهای جدیدی از دولت‌آبادی را درک خواهند کرد. درون‌مایه‌ اکثر داستان‌ها شهری است و بعضی‌شان نیز حتی در جغرافیایی خارج از ایران اتفاق می‌افتند.
 
این داستان‌ها به ترتیب «مولی و شازده»، «اسم نیست»، «یک شبِ دیگر»، «امیلیانو حسن»، «چوب خشکِ بلوط» و «اتفاقی نمی‌افتد» نام دارند که در کنار هم کتابی ۱۰۶ صفحه‌ای را تشکیل می‌دهند.
 
محمود دولت‌آبادی بعد از انتشار رمان «سلوک» در اوایل دهه‌ ۸۰ تا به امروز کمتر توانسته بود کار داستانی منتشر کند و بیشتر آثارش در حوزه‌های خاطره نگاری، نقدهای ادبی و گزیده‌های متون کهن بوده است.
 
پشت جلد کتاب می‌خوانیم: «گفتم، همان اوّل کار گفتم که نوشتن داستان کوتاه کار من نیست. این هنر بزرگ را کافکا داشت، ولفگانگ بورشرت داشت و می‌توانست بدارد که در همان «بیرون، جلو در» جان سپرد و داغش لابد فقط به دل من یکی نیست، و پیش‌تر از او چخوف داشت که بالاخره خون قِی می‌کرد در آن اتاق سرد، و چند فقره‌ای هم رومن گاری، آن‌جا که پرندگان پرواز می‌کنند می‌روند در پرو می‌میرند. حالا شما به من بگویید کلاه و کشکول و پالتو و عصای آقای جنابان را چه کسانی از کف میدان کج و قناس جمع خواهد کرد؟ و آن اشیای ریز زینتی را چه کسانی پیدا خواهند کرد؟»