تعدادی از شعرهای مجموعه باران برای تو می بارد حدودِ 10 سال قبل نوشته شدهاند و حس و حال همان سالها را با خود دارند. سالهايى كه گلسرخ و نامه و نگاه، معناى ديگرى داشتند. عشقِ همنسلان من در لانگشات تجربه مىشد و مثل عشقهاى امروزى، به چشم برهمزدنى و ـ به قول شاملوى بزرگ ـ با متأسفم گفتنى فراموش نمىشد.
اين مجموعه براى من شبيه عكسى در آلبوم قديمى سالهاى نوجوانىست. شايد مُدل موهايم، يا نوع لباس پوشيدنم در عكس، امروز برايم غريبه باشد اما اين باعث نمىشود عكس را پنهان كنم و دوستش نداشته باشم. اين شعرها مربوط به دورهاى از زندهگى منند كه در آن، همه چيز سادهتر بود و خلاصهتر. جهان، به كوتاهى يك خيابان بود و ديدن يا نديدن نگاهى آشنا، خوشى يا ناخوشى هر روز را مشخص مىكرد.